به معنای واقعی مجذوب صورتش بودم ..مثل صورت محمد

دخترش ۴ سالش بود که به قول خود مهناز جادو جنبلش کردن

یه لباس پشت و رو شد

اولین بار که دیدمش همون دوران راهنمایی..همون دوران شاهزاده ای بود 

جناب مجذوب شوهر دختر عمه ام بود ..من هم سخت کف بر دل ایشان فکر می کردم زیباترین و مرد ترین مرد دنیا از آن دختر عمه ی ام شده...

دخترش ۷سالش که شد جناب مجذوب ۳شب در خانه نبود..

به او گفتن پدرت هفته ای ۳ شب ماموریت است

.

دیروز مثل همون  روزها خونه ی عمو جان نگات کردم..هنوز هم چشمانت مجذوب صورت و رفتارت مجذوب..نگاهت مجذوب است مثل خیال های راهنمایی...خندم گرفت..پس شروع این عشق های

تاریخیه من هم از آنجا بود..

بعد چون همیشه فکر های من نمودار سینوسیست به این فک کردم که چند سال بعد چطور این سوال دخترک هفت ساله را می دهند که بابا چرا فقط شب ها ماموریت است!!! 

.

پ.ن البته که چند سال بعد  دخترک دیگر ۷سالش نیست

 

نظرات 2 + ارسال نظر
hhz چهارشنبه 10 بهمن 1386 ساعت 01:46 ق.ظ http://hhz.blogsky.com

خوب تقسیم کار کرده!

تتی سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 11:30 ب.ظ http://teti82.blogsky.com

سلام
این خیلیف سختیه که بگیم عشق مرده
ولی همین مسئله تو خانوم ها هم هست که وقتی شوهراشون با عشق تمام میرن واسه زندگیشون امرار معاش کنن تو خونه خانومی داره با عشق تمام به عشقش خیانت میکنه و بازم یکی به اون اقا می خنده
به هر حال همیشه یکی داره به ریش یکی می خنده
این فقط به تربیت و معرفت و نجابت خوانوادگی طرفین بر میگرده و به دقت انتخاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد